
شورای پردیس دانشکده های فنی متشکل از رییس دانشکده فنی،معاونین، روسای دانشکده ها و روسای گروه هاست
عکس با کیفیت بالاتر
http://www.tehranpic.net/images/5y8jixcl9e1vhf0g05.jpg
برخی از دوستان، از طیف های عقیدتی مختلف، جنبش سبز را انقلاب سبز می شمارند و بر سرنوشت محتوم انقلاب ها ما را هشدار می دهند.
در حالت کلی
گذار از اقتداگرایی به دموکراسی از سه راه صورت می گیرد
--
1
فروپاشی و جایگزینی
فروپاشی هنگامی رخ می دهد که گروه های مخالف عهده دار روی کار آوردن دموکراسی شوند و در این حال رژیم اقتدارگرا از هم می پاشد و سرنگون می شود. انقلاب، بنا بر تعریف کرین برینتون، به معنای " دگرگون سازی همه جانبه و بنیادی سازمان سیاسی و ساخت اجتماعی و مالکیت اقتصادی و تغییر اسطوره ی غالب و فائق درباره ی نظم اجتماعی و، بنابراین، حاکی از گسستگی و نکثی عمده در تداوم تحولات است"
درباره ی نسبت انقلاب و دموکراسی 2 نظر وجود دارد: بسیاری از جامعه شناسان بر این عقیده اند که انقلاب ها معمولا قاصر از ایجاد دموکراسی اند. به تعبیر دیگر از راه انقلاب نمی توان به دموکراسی دست یافت.
انقلاب از مجازات سران رژیم گذشته آغاز می کند. پس از انقلاب سران رژیم پیشین از طریق اعدام مجازات می شوند، جامعه یکسره سیاسی می شود، مرز تمایز حوزه ی خصوصی از حوزه ی عمومی برچیده می شود، تنوع عقاید و تکثر اجتماعی تحمل نمی گردد، برای جلوگیری از منازعه ی اجتماعی و مهار کردن نیروهای گریز از مرکز، کنترل و تمرکز سیاسی گسترش می یابد، نیروی سرکوبگر توسعه می یابد، میانه روها توسط تندروها از صحنه خارج می گردند،به قول کارل پوپر "انقلاب های خشونت آمیز انقلابی ها را می کشند و آرمان هایشان را تباه می سازند... اگر نظم اجتماعی را با انقلابی خشونت آمیز ویران سازیم، آن گاه نه فقط در پیدایش قربانی های سخت انقلاب، گناه کاریم، بلکه حالتی پدید خواهیم آورد که الغای ناخوشیهای اجتماعی، ناعدالتی و اختناق را ناممکن می گرداند"
هانا آرنت نیز می گوید "باید به این حقیقت غم انگیز توجه کرد که بیشتر وقایعی که انقلاب نام گرفته اند نه تنها از ایجاد "اساس آزادی" بلکه از تضمین حقوق و آزادی های مدنی و تامین نعمت "حکومت محدود" برپایه ی قانون اساسی نیز عاجزند"
اما این هم هست که جامعه شناسانی چون برینگتون مور اعتقاد دارند از راه انقلاب هم می توان به دموکراسی و آزادی دست یافت
مور می نویسد: انقلاب های بورژوایی... به دموکراسی نوع غربی ی انجامد"
"جنگ داخلی انگلیس، انقلاب فرانسه و جنگ داخلی امریکا تحولاتی خشونت آمیز در بستر روندی سیاسی بودند که سرانجام به پیدایش دموکراسی انجامید. این تحول در میان علل دیگر دارای ریشه های اقتصادی نیز بود. آزادی های حاصل از این تحول نیز به هم پیوند نزدیک دارند. عناصر اساسی نظم دموکراتیک و بورژوایی عبارتند از: حق رای، نمایندگی در مجلس قانون گذاری؛ وجود نظام عینی و عقلایی؛ عدم تبعیض میان افراد در برابر قانون؛ امنیت مالکیت خصوصی و رفع محدودیت های سنتی از آن، همپذیری و تساهل مذهبی و آزادی بیان و حق انجمن کردن.
گرچه میان کردار و گفتار در این زمینه شکافی وجود دارد، اما حقوق نامبرده از ویژگی های اساسی جامعه ی لیبرال در عصر حاضر محسوب می شوند"
2
تغییر شکل
در فرایند تغییر شکل، نخبگانی که قدرت را در دست دارند خود رهبری استقرار دموکراسی را بر عهده می گیرند. یعنی ابتدا گروهی از رهبران اصلاح طلب در درون رژیم اقتدارگرا ظهور می کنند که به حرکت به سوی دموکراسی علاقه دارند و آن را برای نجات کشور ضروری می دانند. اینان در گام اول فضا را لیبرالیزه و در گام بعد دموکراتیزه می کنند. اقدام در جهت لیبرالی کردن دو عکس العمل به دنبال دارد: در بعضی از گروه ها، آرزوی گسترش دموکراسی و در برخی دیگر از گروهها، اشتیاق به سرکوب و خفقان را برمی انگیزد. اصلاح طلبان با جایگزینی دموکراتها در مناصب کلیدی راه تحول را هموارتر می سازند. در گام بعدی مشاوره و مذاکره با مخالفان آغاز می گردد و ائتلافی نیرومند از اصلاح طلبان داخل حکومت و مخالفان، در برابر حافظان نظام کهن شکل می گیرد.
در حالی که در فرایند فروپاشی مقامات رژیم پیشین تقریبا همواره مجازات می شوند، در فرایند تغییر شکل ، تقریبا هرگز مجازات نمی شوند.در واقع هر رژیم اقتدارگرا که خود در تغییر شکل و گذار به دموکراسی پیشقدم شده، اعلام عفو عمومی را یکی از شرایط آن مقرر کرده است. اعلام عفو عمومی خصوصا شامل هر نوع جنایتی می شود که در آن دوران به خصوص از طرف هر مامور رژیم یا هر یک از مخالفان صورت گرفته بود. مثلا در گواتمالا در ژانویه ی 1986، چهار روز پیش از آنکه حکومت تغییر کند و کرزو به عنوان رییس جمهور برگزیده شود، برای خود عفو عمومی اعلام کردند. کرزو اعلام عفو عمومی را پذیرفت و دامنه ی آن را گسترش داد تا آنجا که اظهار داشت هرگاه یک سرباز گواتمالا را به علت تجاوز به حقوق بشر که احتمالا در رژیم نظامی گذشته مرتکب شده به محاکمه بکشند رییس جمهور گواتمالا نخواهد بود.
3 جابجایی
در جابجایی، دموکراسی نتیجه ی فعالیت مشترک حکومت و گروه های مخالف است. مخالفان درمیابند که توانایی براندازی رژیم را ندارند و حکومت می فهمد که مخالفان قوی تر از آنند که بتوان نادیده شان گرفت. لذا چازه ای جز گفتگو باقی نمی ماند.
در اروپای شرقی مخالفان دریافتند که مقاومت انقلابی شیوه های سنتی مانند عملیات مخفیانه ی نظامی و سوء قصد عموما بیهوده بود، زیرا به مداخله ی شدید نظامی شوروی منجر میشد. بنابراین روشنفکران اروپای شرقی کم کم پشت به دولت کردند و از جدی گرفتن آن سرباز زدند و با این کار به تدریج ته مانده ی مشروعیت رژیم های کمونیستی نیز از بین بردند.
دردرون حکومت موازنه ی قوای اصلاح طلبان و محافظه کاران به طوری است که حکومت مایل می شود درباره ی تغییر رژیم با آنها به گفت و گو بپردازد. گفت و گوهای جابجایی، غالبا شامل مراحل مشخصی است.
نخست، حکومت قدم هایی در جعت لیبرالی کردن برمیدارد و کم کم ازاقتدار خود می کاهد.
دوم، مخالفان با بهره گیری از این موقعیت و تضعیف حکومت به تقویت هواداران می پردازند و فعالیت خود را تشدید می کنند. بدین امید که بزودی خواهند توانست حکومت را براندازند.
سوم، حکومت به جایی می رسد که به اجبار و از روی اضطرار در مقابل مخالفان بایستد و تحرک قدرت سیاسی آنها را محدود کند
چهارم، رهبران حکومت و مخالفان مشاهده می کنند که بی حرکت مانده اند و به فکر می افتند از امکانات مذاکره درباره ی گذار سود جویند. در این شرایط مذاکره و مصالحه به مقابله و ایجاد فاجعه ترجیح داده می شود.
در فرایندهای جابجایی میانه روهای دموکرات باید در بین مخالفان آنقدر نیرومند باشند که بر تندروهای غیردموکرات استیلا یابند و به طرف قابل اعتماد حکومت در مذاکرات تبدیل شوند. موضوع اصلی و محوری مذاکرات برگزاری انتخابات دموکراتیکی است که همه ی شهروندان حق انتخاب شدن داشته باشند. چنان انتخاباتی به جابجایی مخالفان و حکومت می انجامد و مخالفان به روش های دموکراتیک به قدرت دست می یابند و نظام دموکراتیک برقرار می شود.
مسئله ی مجازات رهبران رژیم اقتدارگرا در فرایند جابجایی به موضوعی تبدیل می شود که درباره ی آن مذاکره می شود. مخالفان در مذاکره، از اجرای انتخابات آزاد و عادلانه که بگذریم، در هیچ زمینه ی دیگری از مصالحه و دادن امتیاز دریغ نمی کنند.
بنابراین مخالفان مجبورند به حکومت امتیاز دهند رژیم دموکراتیکی که برسر کار می آید آن ها را مجازات نخواهد کرد
در اینجا سه نمونه ی مهم از فرایند "جابجایی" و تعیین تکلیف مجازات را شرح می دهیم.
یک.
افریقای جنوبی:در اواخر دهه ی 1970 بوتا اصلاحات لیبرالی را آغاز کرد و شوق و امید را در دل سیاهپوستان بیدار کرد و بعد که در سال 1983، قانون اساسی ایقای نقش سیاسی ملی را از آنان دریغ داشت مایوسشان کرد. این اقدام موجب شد در شهرهای سیاهپوست نشین در 1984-85 قیام به پا شود و امید سیاهپوستان به از هم پاشیدن رژیمی که بر افریقاییان حکم می راند فزونی گیرد.
سرکوب شدید و موثر سیاهپوستان از سوی حکومت و جدایی و شقاق سفید پوستان، مخالفان را واداشت که در امیدهای خود تجدیدنظر کنند. همزمان با آن، قیام های آنها توجه جهانیان را جلب کرد و باعث شد هم نظام آپارتاید و هم تاکتیک های حکومت را تقبیح و محکوم کنند و سرانجام حکومت های ایالات متحده و کشورهای اروپایی به اعمال فشارهای اقتصادی علیه افریقای جنوبی دست زدند. همین که امید رادیکالهای کنگره ی ملی افریقا برای ایجاد انقلاب فروکش کرد، ناراحتی های حکوت ناسیونال در خصوص مشروعیت بین المللی و آینده ی اقتصادی فزونی یافت. در سال 1989 دکلرک به ریاست جمهوری انتخاب و بر اهمیت مذاکره تاکید ورزید. در سال 1990 فعالیت کنگره ی ملی افریقا آزاد شد، رهبران سیاسی از زندان آزاد شدند و به تبعیدشدگان اجازه داده شد به وطن خویش بازگردند.
پس از آن مذاکرات و چانه زنی های نلسون ماندلا و دکلرک آغاز شد. در طی مذاکران نه تنها تضمین داده شد که هیچ کس مجازات نگردد، بلکه همچنین اطمینان داده شد که اگر سیاهپوستان در انتخابات پیروز شوند دکلرک معاون اول رییس جمهور خواهد بود. ماندلا، که سی سال از عمر خود را در زندان های وحشتناک رژیم آپارتاید گذرانده بود، وقتی به مقام ریاست جمهوری رسید اعلام کرد " آنچه گذشته، گذشته است "
دو.
شیلی: در بهار 1983 اعتصابات مهمی به راه افتاد اما حکومت اعتصابات عام ملی را سرکوب کرد. در اوایل ماه مه 1983 در "روزهای اعتراض ملی" مخالفان تظاهرات عظیم ماهیانه ترتیب دادند. این اعتصاب را هم پلیس سرکوب کرد و چند تن کشته شدند. دشواری های اقتصادی و اعتراضات مخالفان حکومت، پینوشه را مجبور کرد که با مخالفان وارد مذاکره شود. هرچند وضع اقتصادی بهبود یافت اما طبقات متوسط دریافتند که نظم و قانون نقض می شود. در اکتبر 1984 اعتصاب ملی را با خونریزی شدید پایان دادند. کوتاه زمانی پس از آن حکومت حالت محاصره را که از 1979 لغو کرده بود، دوباره برقرار کرد. بدین سان کوشش های مخالفان در براندازی حکومت و یا واداشتن آن به مذاکرات سودمند، با شکست روبرو شد.
مخالفان در ارزیابی خود و ضعف حکومت دچار اشتباه فاحش شده بودند. آنها همچنین شدت عمل و مهارت سیاسی پینوشه و اشتیاق نیروهای امنیتی شیلی را در به گلوله بستن تظاهرکنندگان بی سلاح، دست کم گرفته بودند.
مذاکرات بعدی به برگزاری انتخابات در سال 1989 منتهی شد. ائتلاف حزبی که از آیلوین در انتخابات 1989 برای ریاست جمهوری، حمایت می کرد، برنامه ای تهیه و به مراجع قانونی پیشنهاد کرد که قانون عفو عمومی مصوب پینوشه در سال 1979 را از میان بردارد و ترتیب محدودیت ده ساله محاکمه و تعقیب و تجاوز به حقوق بشر در رژیم گذشته را به مدت یک سال کنار گذارد.رهبران نظامی نسبت به عواقب این اقدام، هرگاه که به مرحله ی اجرا درآید، هشدار دادند. در اکتبر 1989 که هنوز پینوشه بر سر کار بود، اعلام داشت " روزی که آنها به یکی از افراد من دست درازی کنند، روز آخر قانون کشور خواهد بود".
ژنرال ماتای فرمانده نیروی هوایی شیلی مدت ده سال با پینوشه در مبارزه بود و در شتاب بخشیدن به فرآیند استقرار دموکراسی تاکید می ورزید. اما در 1989 اخطار کرد که فعالیت برای لغو عفو عمومی این فرایند را تهدید می کند. نیروهای ارتش تعقیب و محاکمه را "نخواهند پذیرفت"، "اگر آنها بخواهند، مانند آرژانتین، ما را در قفس های چوبی در معرض تماشای مردم بگذارند، این کار نتایج بسیار وخیمی به بار خواهد آورد". رهبران مخالف چپ درباره ی امکان تعقیب و محاکمه ی آنها اصرار ورزیدند اما رهبران میانه رو بی علاقگی خود را به بازپرسی ابراز داشتند.
آیلوین، چند روز پیش از انتخاب به ریاست جمهوری تغییر رای داد و در جلب اطمینان نظامیان به آنها گفت: "من در فکر تشکیل دادگاه نیستم، قصدم این نیست که محاکمات را دنبال کنم. من در حالی نیستم که با ژنرال پینوشه و دیگران به ستیزه برخیزم و آنها را به دادگاه بکشانم". آیلوین، در تعقیب سیاست آشتی ملی، پس از آنکه به قدرت رسید، بی درنگ زندانیان سیاسی را که به اقدامات خشونت آمیز دست نزده بودند و رژیم پینوشه آنها را به زندان انداخته بود، آزاد کرد.
آیلوین با تعقیب و محاکمه مخالفت ورزید اما تصمیم گرفت در افشای حقیقت اقدام کنید. پس کمیسیونی دولتی به نام کمیسیون اجرای حق و توافق تشکیل داد که به جای "وجدان اخلاقی ملت" عمل کند و درباره ی کشتارهای سیاسی و ناپدیدشدن انسان ها در دوران حکمرانی نظامی تحقیق کرده و گزارشی تهیه نماید. نظر این نبود که مرتکبین این جنایات تحت تعقیب قرار گیرند، بلکه قصد این بود که به آسیب دیدگان و خانواده هایشان پاداش دهند و از آنها دلجویی کنند.
توافق با پینوشه نیز جالب توجه است، قرار شد در صورتی که پینوشه در انتخابات ریاست جمهوری انتخاب نگردد تا ده سال همچنان فرمانده کل نیروهای مسلح باقی بماند و پس از آن نیز مادام العمر نماینده ی سنا باشد.
سه
چکسلواکی: گوستاو هوساک دبیرکل متعصب حزب کمونیست که پس از بهار پراگ در سال 1968 بر سر کار آمد و در دسامبر 1987 قدرت را به میلوس جاکس سپرد، با حرکت مخافان در پاییز 1989 کارل اوربانک اصلاح طلب جای او نشست. اوربانک و نخست وزیر اصلاح طلبش با واتسلاو هاول و دیگر مخالفان درباره ی اجرای ترتیباتی جهت گذار به دموکراسی به مذاکره پرداختند.
در اروپای شرقی تمایل اولیه درهرجا مبتنی بر اصل " ببخش و فراموش کن " بود. موضوع مجازات در مجارستان هرگز مطرح نشد. هاول در چکسلواکی، مازوویتسکی در لهستان و یاکوولف در روسیه شوروی همگی علیه طرح اتهامات جنایی نظر دادند.
مسئله ی اساسی این بود که بسیاری از گروهها و مردم، در گناهانی که رژیم اقتدارگرا مرتکب شده بود، شرکت داشتند. واتسلاو هاول گفت: " همه ی ما با نظام اقتدارگرا خو گرفته و آن را چون واقعیتی تغییرناپذیر قبول کرده بودیم و همین امر موجب بقای آن شده بود.
به بیان دیگر همه ی ما، طبیعی است هریک به درجات مختلف، در ایجاد ماشین حکومت اقتدارگرا مسوولیت داریم. هیچ یک از ما تنها قربانی آن نیستیم بلکه مسوول ایجاد و استقرار آن هم هستیم".
--
«صبح امروز؛ 9/5/1378»
جنبش جامعه ی مدنی ایران ریشه در سالها پیش دارد؛ جنبشی که در میان سالهای 76 تا 84 مسیر اصلاحات را برای سرنوشت کشور خود برگزید، در طول آن تجربیاتی اندوخت و سود و زیان هایی کرد
و اکنون نیز به یکی دیگر از زمان های تصمیم گیری خود نزدیک می شود و چه بسا که رسیده باشد، زمان تصمیم گیری از این منظر که در شرایط فعلی اکثریتی خواهان گذار از اقتدارگرایی هستند و این اکثریت شامل طیف گسترده ای هستند که از انقلاب تا اصلاحات و تا جابجایی را خواهانند
یقینا در بخش عظیمی از مردم این باور که "اقتدارگرایی" رفتنی است جاافتاده، حال در میان این بخش تفاوت هایی در نگاه به نوع رفتن و زمان رفتن موجود است
زمان رفتن که جا برای بحث های بسیار دارد،
اما نوع رفتن که این نوشتار به آن پرداخته نیز تنها در 3 حالت خاص فوق خلاصه نمی شود، در واقع 3 حالتی که در بالا ذکر شد حالاتی کاملا مجزا از یکدیگر بودند، اما رخدادهای واقعی همواره ورای تئوری ها، اشتراکاتی میان این 3 حالت ایجاد می کنند و بعضا از اختلاط 2 و یا هر سه ی این حالات به عرصه ی وجود گام می نهند
در اصل اگر برای "گذار از اقتدارگرایی به دموکراسی" نموداری دایره ای را متصور باشیم، همواره هرکدام از این 3 حالت درصدی از رخداد مبنا را به خود اختصاص خواهند داد
همانطور که برای مثال در ادامه ی مطلب اقتباس شده از "صبح امروز" سال 78 ، آقای گنجی متذکر می شوند :
"جبهه ی دوم خرداد متشکل از یک طیف وسیع است که در یک سر آن نیروهای معتقد به فرآیند "تغییر شکل" و در سر دیگر طبف نیروهای معتقد به فرآیند "جابجایی" قرار دارند."
همچنین باید پذیرفت که رژیم سیاسی کشور ما دارای پیچیدگی های بسیاری است و شاید این خود تاییدی دیگر بر این نکته باشد که نمی توان روی هیچکدام از حالات فوق به تنهایی پافشاری کرد
و در تمامی شرایط در نظر گرفتن برخی نکات الزامی است، نکاتی که در پایان نوشتار فوق نیز تاکید می شوند :
"هرگاه این حکم و نظر که با "خشونت نمی توان به عمر خشونت پایان داد" بسط اجتماعی بیابد و بر سر آن توافق و اجماع ملی به وجود آید، آن گاه می توان امیدوار بود که گام نخست به سوی مردم سالاری، کثرت گرایی و رعایت حقوق بشر برداشته شده است،
عطش انتقام هیچگاه فرآیند خشونت را پایان نخواهد داد. خشونت و جنایت در جایی پایان میابد که "بخشش" و "عفو" جدی گرفته شود و به "سنت" تبدیل شود. خون آشامی متعلق به دوران جنینی است:"تا جنینی کار خون آشامی است" "
هم چنین ایشان در بخشی از نوشته ی خود تاکید بر گذار از حقوق تنبیهی به حقوق ترمیمی دارند که در اولی اصل بر مجازات مجرم و آرام کردن وجدان جمعی بود و در دومی اصل محوری حقوق، ایجاد نظم و تعادل در جامعه است.
البته باید "فراز و نشیب" را عنصر جدانشدنی از تمامی جنبش های دموکراسی خواهی شمرد. یقینا حاکمیت اقتدارگرا به دنبال خیرخواهی نیست که دموکراسی را به آسانی بپذیرد و ضرباتی بر جنبش وارد نکند، حال چه علنی و چه با حیله و نیرنگ
موفق باشیم
پارلماننیوز:مهندس میر حسین موسوی به همراه زهرا رهنورد، با حضور در منزل فیضالله عرب سرخی عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که بیش از چهار ماه از بازداشت او میگذرد با خانواده او ملاقات و از آنها دلجویی کردند.
به گزارش پایگاه خبری فراکسیون خط امام(ره)مجلس«پارلماننیوز»، میر حسین موسوی در این دیدار با ابراز تاسف از بازداشت چهرههای سیاسی تاکید کرد:«چه آنهایی که فرزند این انقلاب بوده و برای این انقلاب زحمت کشیدهاند و چه جوانهایی که با نیت پاک وارد جنبش شدهاند و این جنبش را با پاکی و صداقت خود به پیش بردند هدفی جز ساختن کشور و اعتلای آن نداشتند.»
وی تاکید کرد:«هیچ کدام از این دو گروه به دنبال خرابکاری نبوده و همه دنبال ساختن کشور بودند و من نمیدانم چرا کسی این موضوع را نفهمید.»
میر حسین موسوی تصریح کرد:«کسانیکه مخالف نظام بودند هیچگاه وارد این جنبش نشدند.»
وی با بیان اینکه مسیری که ما در آن قدم گذاشتهایم سختیهای زیادی دارد، افزود:«از پیش از انقلاب سختیهای زیادی کشیدهایم و سختیهای این دوران را هم ادامه همان مسیر میدانیم.»
موسوی خاطر نشان کرد:«مطمئنا روند به سمت بهتر شدن است و همه چیز نهایتا به نفع کشور پایان مییابد.»
نخست وزیر محبوب امام در ادامه با اشاره به چهرههای سیاسی که در جریان حوادث پس از انتخابات باز داشت شدهاند، گفت:«بازجوها در مکالمهها و دیالوگهای شبانهروزی که با فرزندان انقلاب دارند به چالش کشیده میشوند طبیعی است که به فکر فرو روند و شبها در خلوت خود فکر کنند.»
وی ادامه داد:«در حال حاضر اطلاعاتی که از زندانها به ما میرسد حکایت از آن دارد که این گفتمان چالش بر انگیز بین بازداشتشدگان و بازجوها بوجود آمده است.»
مهندس موسوی در ادامه با بیان اینکه از روز اول به آنها گفتیم رسانهها را آزاد کنید اضافه کرد:«اگر رسانهها آزاد باشند و مردم بتوانند حرفشان را بزنند اکنون به اینجا نرسیده بودیم.»
وی تاکید کرد:«یکی از اصلیترین مشکلاتی که امروز با آن مواجه شدهاند به دلیل محدودیت رسانههاست.»
نخست وزیر امام تاکید کرد:«با مردم باید با ملاطفت برخورد کرد چه آنهایی که فرزندان این انقلاب بوده و برای نظام زحمت کشیدهاند و چه جوانهایی که با نیت پاک وارد این جنبش شدهاند . زدن و زندانی کردن و اخراج از دانشگاهها و خوابگاهها راه حل مشکل نیست.»
وی تاکید کرد:«راه حل آنست که مردم ببینند مقصرین کهریزک و حمله خوابگاهها به سزای اعمال خود رسیدهاند ، راه حل آنست که اگر عدهای به دلایل سیاسی دستگیر شدهاند مطابق قانون اساسی در مقابل هیئت منصفه و بصورت علنی محاکمه شوند تا هم هیئت منصفه و هم مردم دفاعیات آنها را بشنوند.»
موسوی گفت:«اجرای ناقص قانون اساسی همه آنرا بیاعتبار خواهد کرد و مرجعیت آنرا بعنوان میثاق ملی و دینی از بین خواهد برد.»
در این دیدار، زهرا رهنورد به نقش بزرگ زنان در آرمانهای آزادیخواهانه رفع تبعیض و جنبش سبز اشاره کرد و گفت:«در شرایط فعلی زنان ایران از پتانسیل بالای فکری – علمی – اجرایی و مبارزاتی برخوردارند و در جنبش سبز نیز پیشتاز بودهاند . زنان نه تنها به منافع ملی کشور خود میاندیشند و در راه تحقق آن و آرمانهای دموکراتیک فعالیت میکنند، بلکه در رابطه با رفع تبعیض نیز مطالبات خود را پیگیری میکنند.»
وی در بخش دیگر از سخنان خود گفت:«در بند کردن زنان آزاد اندیش چه آنان که برای رفع تبعیض مبارزه کرده و زندانی شدهاند و چه آنانکه در جنبش سبز پیشتاز بودهاند ، جفای بزرگی در حق آزادی و آرمانهای اسلامی است . لذا همینجا ، آزادی بی قید و شرط همه زندانیان، بخصوص خواهان آزادی فوری زنان زندانی هستم.»
وی خاطر نشان کرد:«زندانی کردن وجهه بسیار بدی برای نظام جمهوری اسلامی به مردم ارائه میدهد.»
در این دیدار همچنین خانواده عرب سرخی گزارشی از آخرین وضعیت فیض الله عرب سرخی مطرح کردند.
به گفته همسر عرب سرخی آخرین دیدار او با همسرش مربوط به چهارشنبه هفته گذشته بوده که در این ملاقات همچنان به دختران او اجاز دیدار با پدر را ندادند.
همسر عرب سرخی با انتقاد از بلاتکلیفی و عدم تشکیل دادگاه علیرغم اتمام بازجوییها گفت:«همسرم در آخرین ملاقات خود گفت که به بازجویش گفته است آنقدر به راهی که در این ۳۰ سال برای نظام و انقلاب رفته ام اعتقاد دارم که اگر همین امروز با دلایل واهی مرا اعدام کنید فکر میکنم پیش برادران شهیدم خواهم رفت.»
پارلماننیوز: روزنامه سرمایه براساس تصمیم هیات نظارت بر مطبوعات در جلسه مورخ 11/8/88 لغو امتیاز شد.
به گزارش روابط عمومی معاونت امور مطبوعاتی و اطلاع رسانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اعلام كرد: هیات نظارت بر مطبوعات امتیاز روزنامه سرمایه را به استناد تبصره13 ماده11 قانون مطبوعات لغو كرد. علت لغو امتیاز این روزنامه تخلفات مكرر از مفاد ماده9 قانون مطبوعات اعلام شده است.
در این گزارش آمده است: روزنامه سرمایه علاوه بر تخلفات فوقالذكر خارج از زمینه مصوب (بهعنوان نشریهای تخصصی با زمینه علوم انسانی و روش آموزشی و پژوهشی) منتشر میشد و مشخصات شكلی مندرج در پروانه انتشار از جمله قطع و روش نشریه را نیز بدون اخذ مجوز لازم و تایید هیات نظارت بر مطبوعات تغییر داده بود.
روزنامه سرمایه به صاحب امتیازی و مدیرمسوولی حسین عبده تبریزی منتشر میشد. گفتنی است روزنامه سرمایه پیش از این چندین نوبت از هیات نظارت بر مطبوعات و اداره كل مطبوعات و خبرگزاریهای داخلی تذكر كتبی دریافت كرده بود.
به گزارش پارلماننیوز، با لغو امتیاز روزنامه اصلاحطلب سرمایه و همزمان با انتصاب محمدعلی رامین به عنوان معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد پیشبینی میشود روزگار بسیار سختی در انتظار کمتر از پنج روزنامه اطلاحطلب باقی مانده باشد.
منبع
پارلمان نیوز
کلمه:چیزی که ما میتوانیم از این ماجرا بیاموزیم آن است که خود دچار افراط نشویم. دیر یا زود – بلکه به امید خدا بسیار زود – مخالفان مردم صحنه را ترک میکنند. آیا آن روز باید کشوری تخریب شده برای ملت باقی بماند؟ آن چیزی که امروز باید نگران آن باشیم مصالح کشور است، زیرا کشور جز صاحبان اصلیاش کسی را ندارد که در این باره ابراز نگرانی کند. ساختن فردا را باید از امروز آغاز کنیم. باید برای فردا چنان مهیا باشیم که اگر همین فردا از راه رسید یکه نخوریم. باید هریک از ما مردم نه فقط نقش پیشوایی که مسئولیت آن را نیز بر عهده خود احساس کنیم.
کلمه: مهندس میرحسین موسوی در آستانه ی یوم الله سیزدهم آبان بیانیه ای خطاب به ملت شریف ایران صادر کرد . به گزارش “کلمه” متن کامل این بیانیه به شرح زیر است.
بسم الله الرحمن الرحیم
در تاریخ معاصر ما سیزدهم آبان یادآور سه حادثه است. در نخستین از این رویدادها امام خمینی از ایران تبعید شد و نهضت در فترتی سیزده ساله فرورفت. رژیم شاه پس از به دست آوردن چنین نتیجهای باید خود را شماتت کرده باشد که چرا این راه حل ساده را پیش از آن به کار نبست. یک قیام بود و یک امام که وقتی از صحنه دور شد دیگر چیزی از شور تحولخواهی باقی نماند. آیا به راستی امام خمینی در حرکتی که آغاز کرد تنها بود؟ هرگز چنین نبود، زیرا هرگز چنین نیست که یک فرد بتواند به تنهایی در صحنه جامعه تحولات نمایان ایجاد کند. پیروان او بسیار بودند، اما آنان شبیه به یارانی نبودند که سالها بعد پیرامونش را گرفتند، آن زمانی که گفت «رهبر ما آن طفل سیزده ساله است …»
دومین سیزدهم آبان روز رهبران سیزده ساله است؛ دانشآموزانی که برای تظاهرات در محوطه دانشگاه تهران گرد آمده بودند و مورد یکی از سبعانهترین کشتارها قرار گرفتند. تجربه رژیم از حوادث دهه چهل بود که موجب چنین حرکات خونینی شد. تصور بر آن بود که اگر با همان قاطعیت گذشته عمل کنند از نو به همان نتایج خیرهکننده دست مییابند، حال آن که زمینه اجتماعی کاملا تغییر کرده بود؛ زمین تغییر کرده بود و زمان تغییر کرده بود و مهمتر از آن جان انسانها تغییر کرده بود. دیگر حکومت شاهنشاهی با یک امام تنها روبرو نبود. این بار کسانی گرد او جمع شده بودند که شاید به اندازه پدرانشان او را نمیشناختند یا سخنانش را نشنیده بودند، اما به اندازه امام خود شور در سینه داشتند؛ آنها همچون پدرانشان برای به راه افتادن لازم نبود که پیدرپی شماتت شوند.
درباره سومین سیزده آبان بسیار گفته شده است، تا جایی که بعید است کمترین اطلاعی از آن ماجرا ناگفته مانده باشد؛ از جمله آن که در این رویداد امام از دانشجویان مسلمان پیروی کرد. ظاهرا این دانشجویان بودند که خود را پیرو خط امام میخواندند، اما در واقع این امام بود که حرکت آنان را دنبال نمود. قطعا هیچیک از رهبران و فرماندهان انقلاب در شکل دادن به آنچه در این روز اتفاق افتاد نقشی نداشت. حتی خود دانشجویان تصور میکردند بعد از چند روز حادثه تمام میشود و به خانههایشان باز میگردند. ولی امام این رویداد را پیگیری کرد و آن را انقلابی بزرگتر از انقلاب اول نامید. تنها امامی که درد یک سکوت سیزده ساله را چشیده باشد میداند که جامعهای شکلیافته از چوبهای فرمانبر و خشک از خود جوششی ندارد و حیات پاکیزهای ندارد. او مردم را رهبر میپسندید، زیرا میدانست که گذر از یک گردنه تاریخ برای سعادت هیچ ملتی کافی نیست. آنان باید از چنان خودانگیختگی و بصیرتی برخوردار شوند که در هر عصری و نسلی بتوانند راه را از بیراهه بشناسند و بپیمایند. مردم ما امروز رهبرانند و این همان آرزوی بزرگی است که امام برای آنان داشت. او ما را دعوت کرد به سوی آن چیزی که ما را زنده میکرد.
آنک سیزدهم آبان، این سبزترین روز سال دوباره از راه میرسد. آیا امروز قابلتصور است که حرکت مردم بر اثر بازداشته شدن همراهی از همراهی خاموش شود؟ اگر اینگونه باشد دستاوردهای چهل و پنج سال تاریخ معاصر خود را از دست دادهایم، و اگر چنین نباشد این نشانهای از ریشههای انقلابی ماست. ما به اتکای این ریشههاست که سبز شدهایم، ریشههایی که اگر از آنها دور شویم به همان چیزی تنزل خواهیم کرد که مخالفان مردم آرزو میکنند. به این خاطر است که جا دارد با هر تلاش افراطی در این جهت برخوردی احتیاطآمیز داشته باشیم.
حرکت ما از واگذار کردن اسلام به جبهه خرافهپرستان و سپردن انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان، از ناچیز شمردن میراث و میوه مبارزات یکصدساله مردم ایران و جایگزین کردن آن با تصوراتی گنگ، و از جدایی و بیگانگی نسبت به ریشههای تاریخیاش نفع نمیبرد، و اگر برخی دولتهای بیگانه بر ترویج چنین تمایلاتی اصرار دارند شاید در این کار سودی ملاحظه میکنند. آنها اگر لازم باشد با وجدانی آرام بر سر جنبش امروز ایرانیان پشت میز معامله مینشینند و به همان مقدار آزادی و توسعه سیاسی که در کشورهای همسایه وجود دارد برای ملت ما قناعت میکنند و در این قناعت قابل سرزنش نیستند. این ما هستیم که اگر مصالح خود را به درستی تشخیص ندهیم باید ملامت شویم.
این روزها هر نگاهی که به نگاهی میافتد از پیروزی میپرسد. کی به آن میرسیم؟ چه چیز ما را به آن میرساند؟ کدام قدم و اقدام آن را به پیش میاندازد؟ و چه چیز آن را کمال میبخشد؟ تمامی وجود ما دعا و سوال است و وعده خداوند که فرمود هر آنچه مسئلت کنیم مقداری از آن را اجابت خواهد کرد. و آتاکم من کل ما سالتموه. (و از هرآنچه از او خواستید به شما داد). همین که خواستهای در جامعه متولد میشود دیگر هیچ کس قادر نیست از برآورده شدن آن ممانعت کند و دولتها تنها میتوانند بر مقادیری چون زمان و میزان و شکل تحقق آن تاثیر بگذارند.
آیا ما هم میتوانیم بر این مقادیر اثر داشته باشیم؟ آری. المعروف بقدر المعرفه؛ انسانها به قدری که بصیرت و آگاهی از خود به نمایش میگذارند در خور نیکوییها قرار میگیرند. کما این که در این چند ماه مردم ما بیش از آن که از رنجهای خود گنج به دست آورده باشند از برکات خردمندی خود بهرهمند شدهاند.
راه سبز ما یک مسیر عقلانی است و این یک بشارت است، زیرا نشان میدهد که ما تا انتها بر سر خواستههای خود مستحکم خواهیم ایستاد. اگر دچار تندروی و رفتارهای افراطی بودیم شک نکنید که با دستانی خالی از نیمۀ راه باز میگشتیم، زیرا افراط راه را برای تفریط باز میکند. اگر برای قبول این حقیقت به مثال نیاز دارید به سیاست خارجی دولتمردان بنگرید. همان وقتی که آنان مناسبات بینالمللی کشور را به اغراض تبلیغاتی آلوده کردند و از خردورزی و متانت کناره گرفتند میشد حدس زد که به زودی مصالح بلندمدت مردم را به هیچ معامله خواهندکرد. شانزده سال پیش از این تهیه سوخت برای تاسیسات هستهای تهران امری بود که نه مسئولان و نه رسانهها انجام آن را یک خبر مهم تلقی نمیکردند. امروز قسمت اعظم محصول فعالیتهای هستهای کشور ،که این همه جاروجنجال به خود دیده و چندین تحریم برای ملت به همراه آورده است، گویا باید برای تامین همین نیاز ساده تحویل کشورهای دیگر شود، شاید بعدها لطف کنند و اندکی سوخت در اختیار ما بگذارند. آیا این یک پیروزی است؟ یا یک تقلب آشکار، که چنین تسلیمی فتحالمبین نامیده شود؟
دولتمردان نه مشکلات جهان را حل کردند و نه بر حقوق تردیدناپذیر ملت خود تاکید نمودند، که با گشادهدستی از این حقوق عقب نشستند. آنها نشان دادند که حتی در تسلیم شدن و کرنش کردن افراطگرند. حتی اگر با تلاش دلسوزان از واگذاری دستاوردهای کشور در زمینه انرژی صلحآمیز هستهای جلوگیری شود از عواقب افراط و تفریطهای دولتمردان ایمن نشدهایم، زیرا رفتارهای آنان زمینه را برای اجماع بین المللی جهت اعمال تحریمها و فشارهای بیشتر به ملت ما فراهم کرده است.
چیزی که ما میتوانیم از این ماجرا بیاموزیم آن است که خود دچار افراط نشویم. دیر یا زود – بلکه به امید خدا بسیار زود – مخالفان مردم صحنه را ترک میکنند. آیا آن روز باید کشوری تخریب شده برای ملت باقی بماند؟ آن چیزی که امروز باید نگران آن باشیم مصالح کشور است، زیرا کشور جز صاحبان اصلیاش کسی را ندارد که در این باره ابراز نگرانی کند. ساختن فردا را باید از امروز آغاز کنیم. باید برای فردا چنان مهیا باشیم که اگر همین فردا از راه رسید یکه نخوریم. باید هریک از ما مردم نه فقط نقش پیشوایی که مسئولیت آن را نیز بر عهده خود احساس کنیم.
تاکید بر اجرای بدون تنازل قانون اساسی یک راهبرد کلیدی برای ساختن فرداست. با چنین راهبردی ما در تاریکی قدم نمیگذاریم و میراثهای به جا مانده از مبارزات نسلهای پیشین را به هیچ تقلیل نمیدهیم. و هر آنچه از آرمانها و خواستههایمان که جا بماند با زندگیهای خود آن را به دست میآوریم، زیرا ساختار ظاهری هرگز تمام آن چیزی، بلکه قسمت اصلی آن چیزی نیست که در جامعه واقعیت دارد. بخش اصلی این واقعیت زندگیهای ماست. دستگاه ظاهری میتواند فرزندان انقلاب را همچون تبهکاران دستگیر کند و لباسهای تحقیرآمیز بر قامتشان بپوشاند و مردم میتوانند با نگاهشان از آنان قهرمان بسازند و به آنان افتخار کنند. در این رودررویی کدامیک برندهاند؟ دستگاه ظاهری میتواند آنان را در دادگاههای نمایشی محکوم کند و نگاه مردم میتواند آنان را در پیشگاه وجدان خویش حاکم بداند. به راستی کدامیک از این دو در واقعیت جامعه حکومت میکنند؟ دستگاه ظاهری با برخوردهای توهینآمیز خود خانوادههای آنان را سرافکنده و خوارشده میخواهد و نگاههای مردم آنان را در عین تلخکامیهایی که میچشند سربلند میبیند. کدامیک از این دو نگاه بر احساس این خانوادهها چیره است؟ دقت کنید که تنها در نگاه مردم این همه قدرت وجود دارد و تا اینجای کار هنوز حرفی از دیگر تواناییهای آنان نگفتهایم. دستگاه ظاهری میتواند برای این خانوادهها تنهایی و عسرت تدارک ببیند و مردم میتوانند آنان را در آغوش بگیرد؟ به راستی کدامیک از این دو بر کار خود غالبند؟ دستگاه ظاهری میتواند دانشجویان غریب را به جرم ابراز عقیده از خوابگاه محروم کند و معیشت آنان را در تنگنا قرار دهد و شبکههای اجتماعی میتوانند با حمایتهای خود از آنان پشتیبانی کنند. تاثیر اقدام کدامیک از آنها بیشتر است؟ به راستی کدامیک از آنها قدرتمندتر است؟ بلکه اساسا تقابلی میان این دو وجود ندارد؛ یکی هست و دیگری نیست، زیرا این زندگیهای ماست که به هر امری در نظم ظاهری جامعه معنا میبخشد. ما در چند ماه گذشته نه با شکستن این نظم، که با تغییر معنا دادن به آن از راه زندگیهایمان صحنه جامعه را تغییر دادیم. ما چه نیازی به شکستن این نظم داریم در حالی که در هر شرایطی این ما هستیم که با زندگیهای خود به آن جهت میدهیم.
بعد از این نیز راه ما این است. در شرایطی که اصول متعدد قانون اساسی بتوانند بیمحابا معطل بمانند حقیقت آن است که فرقی میان قانون خوب و بد وجود ندارد. ساختار سیاسی کشور اگر بهترین نظم ممکن باشد به چه کار میآید اگر زندگیهای ما به آن اعتبار نبخشد، یعنی معنی برایش تدارک نبیند، آن را تنفیذ نکند و اجرای بدون تنازل آن را مطالبه ننماید؟ به همین ترتیب اگر این ساختار واجد اشتباهات و عقب افتادگیهای واضح بود ما تنها در صورتی میتوانستیم آن را اصلاح کنیم که نخست معنای آن را اصلاح میکردیم و این کار را با زندگیهای خود انجام میدادیم.
البته بسیارند ملتهایی که این توانایی خود را به جا نمیآورند و ترجیح میدهند قدرت را به قدرتمندان وابگذارند. آنها در جامعه خود پیشوا نیستند، ولی مردم ما هستند.
سیزدهم آبان میعادی است تا از نو به یاد آوریم که در میان ما مردم رهبرانند. این روز عزیز را به ملت ایران تبریک میگویم و برای گروهی از آفرینندگان این مناسبت که اینک در بندند و دیگر اسیران نهضت سبز از خداوند آزادی، شکیبایی و پاداشی متناسب با نیتهای بلندشان آرزو میکنم.
میر حسین موسوی
پایگاه خبری فراکسیون خط امام(ره)مجلس«پارلماننیوز»، صبا آذرپیک: گروه 99+1 و میر حسین موسوی؛ اختلاف ؛ اعتراض ؛ گلایه ؛ شکایت ؛ تاریخ ؛ تکرار؛ تراژدی ؛ کمدی؛این کلمه ها را کنار هم قرار بدهید تاریخ تکرار می شود؛ این بار حمید رسایی یک نفر است و مدعی است با وجود زنهارهای همه ، 99 رفیق دیگر را هم جمع کرده و میخواهند میر حسین موسوی را به پای میز دادگاه بکشانند. اصرار دارد که امضاها واقعی است و دلیل می آورذد که میر حسین فتنه گر است و عامل فتنه باید جواب پس دهد و این رسالت نمایندگی است که یک بار برای همیشه مجلس دینش را به کشور ادا کند و میر حسین موسوی را به دادگاه بکشاند. میگوید 99 نفر امضا کرده بودند و او هم اضافه شد تا گروه 99+1 "باز هم" سراغ میر حسین موسوی برود و به خاطر اینکه " راهش از راه ما جداست" ، تاوان پس دهد.
و این طور میشود که دوباره به میر حسین موسوی پیغام میرسد از مجلس خبر رسیده که 99 نفر +1 نفر میخواهند از تو شکایت کنند تا دادگاهی شوی و بعد مجازات شوی و شاید برای همیشه از تاریخ سیاست محو؛ حمید رسایی به صراحت گفته سیاست ایران جای میر حسین موسوی نیست و او باید " تاوان " اشتباه هایش را پس دهد ؛ همان طور که سیاست ایران جای مسعود رجوی نبود و حذف شد.
سودای حذف میر حسین
یک گروه و یک تکرار؛ این روایتی است که نه رسانههای اصلاح طلب و نه سران این جبهه بلکه چند روز پیش رسانههای اصولگرا تیتر یک کردند و بی کم و کاست روایت شد.
حمید رسایی نمی گوید که چرا همیشه یک 99 نفری هستند که حضور موسوی را در جبهه پیروان امام تاب نمی آورند و این بار می خواهند دادگاه صالحه برای او به تعیین تکلیف بپردازد. که اگر 24 سال پیش به قول خودشان " شانس " آورد و ماند این بار " نه" از شانس خبر است و نه از ماندن؛ این هم از پیش گویی های این نماینده حامی احمدینژاد است؛ گفته مطمئن است که برخلاف گذشته هیج یک از دسلوزارن نظام " از موسوی حمایت نخواهند کرد" . دلیل هم دارد برای این حرفش، می گوید گروه 99+1 " حق " می گویند و تمام دلسوزان کشور " از حق حمایت میکنند." و خوشحال " پیش بینی " میکند کار 99+1 "این بار" به سرانجام میرسد و به قول خودش " فتنهگر" خود در دام فتنههایی که گسترده گرفتار خواهد شد.
رسایی نماینده حامی احمدی نژاد است ؛ از وقتی سناریو شکایت از موسوی را مطرح کرده، خیلی از نمایندهها نزد او رفتهاند و پرسیدهاند " مطمئنی میتوانی 99 امضا را نشان دهی؟" این چند روز از دوستان اصولگرا کم نیستند افرادی که شک کردند به بازیابی هویت این گروه معروف 99+1 و میگویند نکند رسایی فقط عدد " ویژه " برایش مهم بوده و حواسش نیست به پای عمل باید این گروه را نشان دهد؛ که حداقل خلفایش در مجلس دوم دستانشان را با سربلندی بالا گرفتند و 27 مهر گفتند ما 99 نفریم که به موسوی " نه " میگوییم _ حتی با تمام سفارش ها _ و حال پس از 14 سال 28 مهر ، یک نفر آمد و گفت 99 تای دیگر هستند که دستانشان را بالا گرفته اند و میگویند " تا آخرش هستند."
***
" کی ؟من؟ رسایی اسم من را هم گفته؟ نه !! من از آقای موسوی شکایت نکردم....چی؟ 100 امضا ؟ خوب ازش نپرسیدید که چرا امضاها را نشان نمیدهد؟ چی؟ محرمانه ؟ خوب بهش می گفتید وقتی در مجلس امضاها را نشان نمیدهند که فکر کنند مخالفهای نامه میروند با امضا کنندهها لابی میکنند و امضاها را پس میگیرند....چی؟ شاید پس بگیرند؟ مگه به زور امضا کردند که حالا پشیمان شوند.... کسی که حاضر است به پای شکایت از موسوی امضا کند حتما فکرهایش را کرده و به تصمیمش ایمان داره...."
این جواب خیلی ساده یکی از عاقل ترین اصولگرایان مجلس بود. سفارش کرد که اسمش را نزنیم چون می گفت حوصله دردسر با "برخی" ها را ندارد اما میگفت حرفش ، حرف حساب است و بهتر است دوست محترمی که میگوید نه یک نفر و دو نفر که 100 نفر از نمایندههای مردم از آقای موسوی شکایت کردهاند، امضاها را هم نشان دهد چون به قول گفتنی " آدم تا با چشماش نبینه باورش نمیشه" و البته وقتی دور میشد لبخند دوستانهای زد و گفت زیاد امیدوار نباشید امضاها را ببینید" شاید با همان خودکارهایی امضا شده که می گویند جوهرش نامرئی است".
البته اگر بخواهی کمی شیطنت رسانهای کنی از نماینده هایی که از راهروهای مجلس رد میشوند بپرسی راستی شما هم جزو همان گروه 99 +1 نفر هستید، بهتر است نگویی که چه کسی این خبر را داده که میخواهیم علیه موسوی و. ... شکایت کنیم چون تا اسم منبع خبر را میآوری یکی مانند مصباحیمقدم، روحانی آرام اردوگاه راست سری از روی تاسف تکان میدهد و میگوید " خیلی از پیروزی خود مغرورند" البته حرفش کنایهدار است و معلوم نمیکند منظورش به کنایه باخت دوستان آقای رسایی در تغییر لاریجانی بود که موفق نشدند یا اینکه در اختیار داشتن دولت دهم؟
به هر حال این چند روز خیلی از رسانههای اصولگرا پیغام دادند که هنوز پیدا نکردند 99 نفری را که دوست داشته باشند اسمشان در تاریخ ثبت شود؛ میگویند رسایی یا اشتباه کرده در شمردن امضاها ، یا امیدوار است تا وقتی که "قاضی پیدا شود که بخواهد موسوی را به دادگاه فرابخواند این لیست 99 نفرهاش " سرانجام کامل شود." البته رسایی تکذیب میکند و اصرار دارد همین الانش هم 99 نفر جور هستند و تازه هستند افراد دیگری که میخواهند به این گروه اضافه شوند اما گویا او دوست دارد تاریخ با همین اعداد مشابه تکرار شود.
خاطره جوهرهای نامرئی را نمایندهها زیاد در ذهن دارند؛ اولین بار نیست که رایحه خوشخدمتیها نامه میآورند و میگویند فلان تعداد امضا دارد و بعد خیلیها امضایشان را تکذیب میکنند و آخر کار به شوخی میگویند"تقصیر آنها نبود؛ جوهر خودکارهای این دور و زمونه نامرئی شده " همین آخرین بار که گفتند 200 نماینده از کاندیداتوری محمود احمدینژاد در انتخابات ریاست جمهوری حمایت کردند؛ درست در روزهایی که فراکسیون اصولگرایان راضی نشده بود یک بیانیه "کوچک" در حمایت از این کاندیدا بدهد، 210 امضا برای نمایندهها شوک بود. چون عدد دقیقا مساوی با تعداد کل اصولگراهای مجلس بود و حتی لاریجانی و باهنر و علی مطهری و احمد توکلی هم شک کردند که نکند امضا کرده باشند و یادشان نیاید . چون 200 نفر = همه – هیچ؛ اما در کمتر از 24 ساعت هیچها زیاد شدند تا جایی که از همه تنها 20 نماینده باقی ماند و مجلسیها به شوخی میگفتند یا یک صفر زیادی جلویش گذاشته بودند یا هیچها با خودکار نامرئی امضا کرده بودند که اثری از جوهرش نمانده؛ گرچه موضوع امضاهای این دفعه شباهت زیادی به امضاهای دفعه قبل ندارد اما باز هم همان گروه ادعای جمع کردن امضا دارند و به همان میزان اصرار که " امضاها" را نشان نمیدهند.
این بار هم " همه " صبر میکنند. اصولا در مجلس ایران آن قدر آزادی بیان هست که اگر امضای این "99" شاکی هم عیان شود نه رایزنی برای پس گرفتن امضا صورت میگیرد و تلاشی برای منصرف کردن چه برسد به تهدید و ارعاب . همان طور که " دموکراسی " در مجلس دوم هم نشان داد نماینده ملت بودن میتواند مجوزی باشد تا هر آن طور که " صلاح " میبینند رفتار کنند چرا که برگزیده ملت آزاد است برای تصمیمگیری به جای " وکلا" ......
به هر روی اگر رسایی بر خلاف اصراری که خیلیها دارند " راست " گفته باشد به یقین موسوی و بسیاری از حامیانش بر آنها خرده نخواهند گرفت چرا که یادشان میآید یا حداقل نسل قبل برایشان نامه معروف امام را برایشان روایت خواهند کرد؛ همان نامه رهبر کبیر انقلاب به گروه 99 نفر :" من قبلاً از آقايانى كه زحمت دادم، معذرت مىخواهم، لكن بعضی مسائل هست كه موجب شد من به خدمت آقايان برسم و آن چيزى كه تكليفم هست، عرض كنم. اولاً كه هيچ نگرانىاى در اين مسائل نيست و من تأييد مىكنم مجلس را و هميشه سفارش مىكنم به ملت كه مجلس را بايد تأييد كنند. و مجلس از ارگانهايى است كه لازم است بر همه ما كه او را تأييد كنيم. و هيچ كس حق ندارد كه راجع به مجلس جسارتى بكند، و مجلس حقش است كه موافق و مخالف داشته باشد و ممتنع، و يك مسئلهاى است كه هميشه بايد در مجلس باشد و اين امرى است كه گذشت و در او هيچ صحبتى نيست..... كمك كنيد تا كشور شما رو به سلامت برود، و احتراز كنيد از يك چيزى كه برخلاف رضاى خداست و برخلاف رضاى ملت است. از آن طرف هم به آقايانى كه در آن طرف واقع شدهاند، عرض مىكنم كه شما براى اينكه تشخيص مصلحت داديد، اين كار را كرديد،..........مجلس يك مجلس مشورتى اسلامى است، نه يك مجلسى است كه در جاهاى ديگر متعارف است و مربوط به اين مسائل اسلامى نيست و كارى به مذهب ندارد.»
امام حتی در آن دیدار معروفشان با گروه 99 نفر مجلس دوم در مورد لزوم آرامش سیاسی و وحدت در فضای کشور فرمودند«الآن يك تكليف بزرگ به عهده شماست، به عهده همه شماست و آن اينكه كارى نكنيد كه به واسطه اعمال شما و به واسطه برخوردهاى ناهموار خداى نخواسته، يك وقت پيش بيايد در همه كشور يك آثار سویى واقع بشود و يك وقتى يك اضطرابى واقع بشود. از آن طرف هم توطئهها معلوم است كه هست و موجود است. الآن در كشور ما، و خداى نخواسته، آنها هم دامن بزنند، يك وقت هياهويى در همه جا پيدا بشود. و من به همه ملت سفارش مىكنم كه در اين امور آرامش خودشان را حفظ كنند و هيچ حركتى كه برخلاف اين آرامش است انجام ندهند، و مجلس را تأييد كنند و وكلا را تأييد كنند و اصلاً راجع به اينكه چه شده است، حرفى نزنند و راجع به آينده مواظب باشند كه كارها ان شاء اللَّه به خوبى پيش برود و كارها [انجام] بشود.»